♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
روزهای رفته زندگی را ورق میزنم
چه خاطراتی که زنده نمیشوند
چه روزها که دلم میخواست
تا ابد تمام نشود
چه روزها که
هر ثانیه اش یک سال گذشت
چه فکرها که ارامم کرد
چه فکرها که روحم را ذره ذره فرسود
چه لبخندهایی
که بی اختیار برلبانم نقش بست
چه اشکهایی
که بی اراده از چشانم سرازیر شد
چه آدمها
که دلم را گرم کردن
و چه آدمها
که دلم را شکستند
چه چیزها
که فکرش را هم نمیکردم
و شد چه آدمها
که شناختم و
چه آدمها
که فهمیدم هیچگاه نمی شناختمشان
و چه
سهم من از این همه خاطره یک یادش بخیر می شود
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
کنارش نشستی تو یه کافه و
هوا سرده گونهت اناری شده
یکی با تو میشینه و سهم من
حالا دیگه میز کناری شده
کنارت نشسته بهت زل زده
درست از همونجا که جای ِ منه
هوا سرده! قهوه سفارش بدین
حساب دو تاتون به پای ِ منه
میخوام جفتتون ُ واسه اولین
قراری که داریـــد مهمون کنم
اگه عشق بازی باهاش سختته
بگو مشتریها رُ بیرون کنم
تا نزدیک میشی به دستای اون
هوا سرد میشه تو پیراهنم
تا شالت رُ میبندی به گردنش
یه دردی میپیچه توی گردنم
همینکه بهت زل زده کافیه
دیگه روسریت ُ عقبتر نکش
عزیز دلم! لااقل پیش ِ من
تو ته مونده قهوهشُ سر نکش
دیگه جای من توی این کافه نیست
باید بی تو راهی بشم سمت ِ در
به گارسون سپردم مزاحم نشه
تا میتونی از کافه لذت ببر
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
میز کناری اثر احسان رعیت
ديرگاهيست که تنها شده ام
قصه غربت صحرا شده ام
وسعت درد فقط سهم من است
باز هم قسمت غم ها شده ام
دگر آئينه ز من با خبر است
که اسير شب يلدا شده ام
من که بي تاب شقايق بودم
همدم سردي يخ ها شده ام
کاش چشمان مرا خاک کنيد
تا نبينم که چه تنها شده ام
*@@*******@@*
*~*****◄►******~*
من هم روزی شاد بودم،سرحال بودم،شیطون بودم،حتی خندیدن بلد بودم
روزهایی بود که گریه همدم من نبود،سکوت سهم من و تنهایی حق من نبود
روز هایی بود که برای نوشتن لحظه لحظه زندگیم برای نوشتن خاطراتم برای نوشتن خنده هایش برای نوشتن نگاه هایش لحظه شماری می کردم
.روزهایی بود که برای دیدنش پشت پنجره می ایستادم و غافل از زمین و زمان خودم را برای دیدنش آماده میکردم ، روزهایی بود که با چه بهانه های بچه گانه ای به دیدنش می رفتم
اما گذشت آن روزهای خوش ،انگار دنیا چشم دیدن شدیم را نداشت ..انگار...اصلا ولش کنید در یک جمله
(قلبم را شکست)
مراقب باشید شیشه های شکسته دلم پایتان را زخمی نکند.آخر دلم هزار تکه شد و تکه هایش در جای جای این کره خاکی پخش شده است،پس مراقب باشید
هنوز که هنوز است دنبال تکه های دلم می گردم
اما ضرب المثل است که همه چیز دست به دست هم داده اند که از اینی که هست دگرگون ترم سازند.مگر خراب تر از این می شوم ؟چگونه؟
روز های طولانی است که با خودم خلوت کرده ام.نه دیگر گریه امانم می دهد و نه نوشتن خاطرات درمانم می کند ؛ هه گفتم خاطرات ، این روزها دیگر خاطراتی نمانده است که بنویسم .زندگی من در سه بخش خلاصه می شود؛ اشک ،تنهایی،سکوت
حتی خدا نیز صدای شکستن قلبم را شنید ، فریاد هایم را شنید ، هق هق های شبانه ام را شنید و در آخر دعا هایم را شنید ، از خدا خواسته بودم که وابسته ام شود.آری دنیا چرخید و چرخید و چرخید ؛ حالا من پشت دیواری که او از تکه های قلبم ساخت و از آن بالا رفت نشسته ام
حالا او می خواهد راه رفته اش را برگردد.حالا او وابسته ام شده است ؛ حالا ا به انتظارم می نشیند.آنقدر کارهایش واضح است که شک و تردیدی در آن نیست که او دوستم دارد و وابسته ام شده
اکنون برای بازگشتش فرشی از تکه های قلبی شکسته ام پهن کرده ام.فقط به او بگویید :آهسته بیاید شیشه به پایش نرود
*@@*******@@*
دوستان عزیز این متنی که ملاحضه فرمودید و خودم نوشتم و نویسندش خودم بودم.اولین باره که به اشتراک می زارم نوشته هام رو اگه دوست داشتید بگید بیشتر بزارم و نظرتان هم درباره نوشته م بدید
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
دلم میخواست های من زیادند..بلندند... طولانیند...اما مهمترین دلم میخواست ها اینست که .انسان باشم. انسان بمانم .انسان محشور شوم...چقدر وقت کم است . تا وقت دارم باید مهرورزی کنم به همین چند نفر که ازتمام مردم دنیا بامن نفس میکشند.باید مهر بورزم به همین جغرافیایی که سهم من است از جهان.وقت کم است بایدخوب باشم .
مهربان باشم. و دوست بدارم همه زیباییها را ......میگویند انسانهای خوب به بهشت میروند اما من میگویم انسانهای خوب هرکجا باشند انجا بهشت است
♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪
حسین پناهی